باید پرچم فرهنگ ایران را در نمایشگاه‌های بین‌المللی بالا ببریم!

گفت‌وگو با دکتر طیبه محمد، مدیرعامل شرکت سروبنیان ادبی (سبا)، میزبان انحصاری پاویون ایرانگردی و جهانگردی در اکسپو۲۰۲۰دبی

طیبه محمد دکترای ارتباطات دارد و تجربه سال‌ها فعالیت در عرصه فرهنگ و هنر، هویت ایران، صلح و تولید برنامه‌های تلویزیونی. او که با دغدغه کار فرهنگی وارد دنیای صنعت نمایشگاهی شده، مدت‌هاست روی حوزه میراث فرهنگی و هویت ایران تمرکز کرده است. سرو بنیان ادبی (سبا)، کسب‌وکاری فرهنگی است که حالا مجری نمایشگاه‌های بین‌المللی ایران در حوزه گردشگری، صنایع دستی و میراث فرهنگی شده است. شرکتی که این روزها شدیدا درگیر اکسپوی دبی است و برنامه‌های متنوعی هم برای معرفی کسب‌وکارهای نوآور این حوزه در این نمایشگاه دارد. این شرکت که در مزایده برگزارشده توسط شرکت مادر – تخصصی ایرانگردی و جهانگردی (وابسته به وزارت میراث فرهنگی) به عنوان مجری برگزاری نمایشگاه‌های این حوزه در خارج کشور تا سال 1401 اتتخاب شده، حالا برنامه‌های متنوعی را در اکسپوی 2020 دبی تعریف کرده است. با او در یکی از روزهای آغازین پاییز، گپ‌وگفتی صمیمانه ترتیب دادیم و از این بانوی کارآفرین درباره زندگی، کار، اهداف، مسیری که در حوزه فرهنگ طی کرده و ماهیت فعالیت‌های امروزش پرسیدیم.

سروبنیان ادبی را به بیشتر عنوان شرکتی فعال در صنعت برگزاری نمایشگاه‌های مرتبط با حوزه گردشگری و میراث فرهنگی می‌شناسند. شما امسال مجری انحصاری پاویون ایرانگردی و جهانگردی ایران در اکسپوی ۲۰۲۰ دبی هم هستید. کمی برای‌مان از دغدغه‌هایی که این نهاد بر مبنای آن شکل گرفت بگویید و اینکه ایده تاسیس آن به کدام اتفاق یا موضوع برمی‌گردد؟

فکر می‌کنم باید ابتدا برای‌تان از گروه بین‌المللی «سفیران صلح و دوستی» بگویم. من از سال 87 روی یک طرح آموزشی تحت عنوان «هنر و ادبیات برای کودکان» کار می‌کردم که منجر به ارائه و ثبت طرحی به نام خود من نیز شد. ادعای این طرح آموزشی این است که بچه‌ها می‌توانند چندزبانه باشند و با اتکا به فرهنگ و ادبیات کشور خودشان، آموزش زبان‌های مختلف را ببیند، اما با ترجمه داستان‌های ایرانی نه این‌که بخواهیم داستان‌های خارجی را یاد بگیریم. بحث تئوریک این طرح به عصب‌شناسی زبان برمی‌گردد که در حقیقت روی فرآیند یادگیری، کانال‌های آموزشی و تعداد رشته‌های زبان‌آموزی در هر کانال حافظه و آموزش، تشکیل فریم‌های ادراکی به جای فریم‌های حفظی و فرآیندهای علمی آن تاکید دارد.

  • چرا این حوزه که به نظر می‌رسد خیلی هم تخصصی است برای شما اهمیت پیدا کرده بود؟

من دکترای علوم ارتباطات دارم و تخصصم عصب‌شناسی زبان است. زمانی که داشتم رساله دکترایم را می‌نوشتم به این نتیجه رسیدم که اگر بتوانیم دایره واژگان کودکان را بالا ببریم مباحث زبان‌آموزی، تمرکز و درک مسئله‌شان خیلی بهتر خواهد شد. مضاف بر اینکه این امر می‌تواند به برچیده‌شدن بساط کلیشه‌هایی نظیر «فلان کودک هوش ریاضی ندارد» یا «فلان کودک هوش ادبیات ندارد» کمک کند. وقتی تمرکز از دست می رود دنبال جایگزین آن یعنی حافظه و محفوظات می‌گردیم. در فرآیند حافظه هم که می‌دانید پیچیدگی‌هایی وجود دارد: مغز ما مدام در حال پاک کردن محفوظاتی است که به تشخیص خودش کم‌ارزش هستند. این سبب می‌شود که ما فکر کنیم مثلا زبان فرار است، در صورتی که اینطور نیست بلکه باید درک مسئله و تمرکز را مانند زبان مادری به کودکان‌مان آموزش بدهیم؛ البته نه کاملاً مانند آن چون در زبان مادری بحث ژنوم‌ها و کدگذاری‌های ژنتیکی مطرح است.

وقتی فرد به درک یک موضوع برسد و هم‌معنایی برای آن پیدا کند دیرتر آن موضوع از بخش ادراکی او خارج می‌شود. وقتی روی این موضوع کار می‌کردم به این نتیجه رسیدم که باید از کودکی با بچه‌ها کار شود. پس سال 88 گروهی تحت عنوان «سفیران صلح و دوستی» شکل گرفت که قرار بود ذیل آن، کودکان شروع به زبان‌آموزی با داستان‌های شاهنامه کنند.

سفیران صلح و دوستی به عنوان یک NGO فعالیت خود را آغاز کرد؟

بهتر است بگویم به عنوان یک گروه مردم‌نهاد فعالیت خود را شروع کرد.خیلی زود هم بچه‌ها جمع شدند و یادگیری و زبان‌آموزی شروع شد و به همین نسبت جلو رفتیم. تا به این‌جا رسیدیم که پس از هشت ماه بچه‌هایی که اصلاً زبانی جز زبان مادری‌شان نمی‌دانستند هر کدامشان توانایی صحبت و درک مطلب در ۳  زبان را داشتند. نمی‌توانستند بنویسند، اما می‌توانستند بخوانند، حفظ باشند و به این سه زبان صحبت کنند. روش‌مان هم روش آموزش نوزادی بود که البته مخالفان سرسخت خودش را هم داشت. اما بعد با همین روند متوجه شدند که واقعا آموزش نوزادی امکان‌پذیر و خیلی هم مفید است. این بخشی از کار بود که جلو می‌رفت و ما تا این‌جا پیش رفتیم که بچه‌ها را به عنوان سفیران صلح و دوستی به کشورهای دیگر می‌بردیم؛ آن‌جا داستان‌های ایرانی را به زبان‌های آن کشور یا به زبان خاص آن کشور در قالب یک نمایش اجرا می‌کردند، نمایشی که بیشتر بر پایه داستان‌های شاهنامه بود و بچه‌های آن کشور، مدرسه، انجمن یا حتی دانشگاه (مثلاً در تاجیکستان به 2 دانشگاه و 2 مدرسه رفتیم) یا هر مرکز آموزشی و هنری دیگری که ما را دعوت می‌کردند، بچه‌ها کار خود را اجرا می‌کردند و مخاطبین آن‌ها برداشت‌شان را از داستان نقاشی می‌کردند.

ماحصل آن اجرا و آن نقاشی‌ها شد کتابی به اسم «داستان من، نقاشی تو، کتاب ما». در این کتاب ما از نقاشی آن کودکان تصویرگری می‌کردیم. یعنی تصویرگر خودش از ابتدا خلق نمی‌کرد، بلکه نقاشی از جنبه زیبایی‌شناختی، تصحیح رنگ و… اصلاح و همان نقاشی تبدیل به یکی از تصاویر این کتاب می‌شد و به اسم خود این بچه‌ها در کتاب جای می‌گرفت. اینطور بود که مثلا روی کتاب می‌نوشتیم «برگرفته از داستان‌های شاهنامه / داستان بیژن و منیژه» و بعد اسامی بچه‌هایی که نقاشی‌شان در این کتاب بود نوشته می‌شد. خاطرم هست کتابی که از دل تجربه اجرا و نقاشی در کشور «ایتالیا» درآمد، 27 تصویرگر داشت که در واقع کودکان ایتالیایی بودند. بعد ما این کتاب‌ها را برای این کودکان می‌فرستادیم. همه آنها هم خواهان آن بودند.

  • پس ارتباط خیلی مؤثری شکل گرفته بود…

بله خیلی خیلی مؤثر بود و جذابیتش برای من این بود که ما چقدر جای خالی چنین کارهایی را در دنیا نادیده گرفته‌ایم.

خانم دکتر طیبه محمد – مدیرعامل شرکت سروبنیان ادبی (سبا)
  • به نوعی می‌شود گفت جای خالی گفتگوی صلح‌محور بین ملل مختلف را که سیاسیون آن‌ها نمی‌توانند محقق کنند، سفیران فرهنگی و چنین تجربه‌های فرهنگی می‌تواند پر کند.

بله حقیقتا همین طور هم بود. تازه ما پیام‌های فرهنگی خاصی از ایران با خودمان به کشورهای جهان می‌بردیم. یک موردش این بود که ما در قالب یک گروه مردم‌نهاد و با حضور کودکان و مادران فعالیت می‌کردیم و هیچ آقایی را با خودمان نمی‌بردیم. تأثیر این اقدام این بود که کشورهای دنیا به عینه باور می‌کردند که زن در ایران اجازه کار و فعالیت دارد. وقتی با ما مواجه می‌شدند و می‌دیدند ما با حجاب که قانون کشورمان است در عرصه اجتماعی و فرهنگی فعال هستیم و مادرها با قدرت، دختران و پسرانشان را همراهی می‌کنند، نظرشان نسبت به ایران و ایرانی تغییر می‌کرد. در تیم ما  یک مادر عکاسی می‌کرد و دیگری فیلمبرداری می‌کرد؛. یک مادر مسئول غذا و مادر دیگر مسئول لباس بچه‌ها بود. می‌دیدم که چقدر همه همدیگر را دوست دارند، برایشان تفاوتی نداشت که بچه خودش است یا بچه دیگری وقتی می‌خواست ناهار بدهد همه بچه‌ها را در یک سطح می‌نشاند. زنان گروه ما کار گروهی را به خوبی پیش می‌بردند و بسیار منسجم حرکت می‌کردند. نگاه دنیا به ما این بود که این‌ها چقدر کارشان اصولی است.  در کنار آن، نکته مثبتی برای خود مادران هم داشت که به این باور می‌رسیدند ما می‌توانیم با هم دنیا را تحت تأثیر قرار بدهیم. یعنی این مشارکت 2 وجه داشت؛ یک وجه تبلیغاتی که مربوط به معرفی درست خودمان به جهان به عنوان زنان ایرانی بود و یک وجه تربیتی هم برای اعضای گروه داشت و آن‌ها هم می‌توانستند درک کنند که چقدر می‌توان کنار هم مفید بود.

  • اگر مسیری که شما طی کردید را درست متوجه شده باشم، درواقع شما از یک ایده دانشگاهی توانستید یک ایده‌ی آموزشی در سطح بین‌المللی رقم بزنید و در نهایت به یک گفتگو و تعامل میان‌فرهنگی برسید…

بله و همه این اتفاقات منجر به این شد که ما خلأ داشتن یک فضای نمایشگاهی را درک کنیم.

  • خلا عنصری به نام «نمایشگاه» چطور پیش روی شما قرار گرفت؟

همانطور که اشاره کردم، دستاورد ما بعد از اجرای هر برنامه‌ تعداد زیادی نقاشی بود که این نقاشی‌ها به صورت یک کتاب چاپ می‌شد. اما اصل این نقاشی‌ها برای ما می‌ماند و من نمی‌خواستم این‌ها فقط در حد یک نقاشی بماند و آرشیو شود و خاک بخورد؛ دوست داشتم که این‌ آثار بین‌فرهنگی دیده شوند. گرفتاری‌های برگزاری نمایشگاه هم البته کم نبودند؛ برای برگزاری نمایشگاه بعضی وقت‌ها رایزن‌های فرهنگی با ما همکاری می‌کردند و در مواردی هم همکاری نمی‌کردند. اما برایم مهم بود که نمایشگاه هرطور شده برگزار شود و مردم بیشتر با ما آشنا شوند و ما با آن‌ها. چون واقعیت‌های کشور میزبان در خلال نمایشگاه و ارتباط موثر و چهره‌به‌چهره با مردم آن کشور است که خودش را به شما نشان می‌دهد. خاطرم هست یک بار که می‌خواستیم به فنلاند برویم به ما گفتند سعی کنید نمایش‌ها به زبان روسی باشد! بعد که به آن‌جا رفتیم تازه فهمیدیم که این روایت درستی نبوده. دیدیم فنلاندی‌ها به خاطر اتفاقاتی که بین دو کشور افتاده است چقدر با روس‌ها بد هستند. درست است که تیم تحقیقِ ما قبل از هر سفر مطالعه و تحقیق می‌کرد، اما تحقیقات آن‌ها واقعی نبود، بلکه تحقیقات از جنس اسنادی یا دانشگاهی بود. ولی میدان چیز دیگری است. وقتی بین مردم هستید قطعا چیز دیگری می‌بینید. بنابراین تصمیم گرفتیم بیشتر بین مردم باشیم، این بین مردم بودن می‌توانست علت برپایی همایش، نمایشگاه، سمینار، نشست و جشنواره بشود.

  • نمایشگاه چه خصلتی به خصلت‌های پیشین کار شما اضافه کرد؟ به عبارتی نمایشگاه‌ها چه دستاوردی برای شما داشتند؟

نمایشگاه باعث شد که ما بیشتر با مردم واقعی در ارتباط باشیم. کمک کرد جریان رخدادها و بینش اجتماعی-فرهنگی و حتی سیاسی یک جامعه را بیشتر درک کنیم. یکی از اتفاق‌های خوب در این زمینه نمایشگاهی بود که از آثار کودکان سوئدی و ایرانی تعریف کردیم. 11 کودک استکهلمی را به ایران و تهران آوردیم، به آن‌ها دوربین دادیم و گفتیم از تهران عکس بگیرید. خروجی آن شد نمایشگاه عکاسی «تهران از نگاه کودکان سوئد». بعد از آن هم 11 کودک را از ایران به استکهلم بردیم و آنها هم از آن‌جا عکاسی کردند و شد مجموعه عکس «استکهلم از نگاه کودکانِ ایران». بعد آن را تبدیل به یک نمایشگاه عکس در استکهلم و ایران کردیم و جذابیت آن برای من این بود که ملکه سوئد هم از نمایشگاه عکس ما که در کاخ سلطنتی استکهلم برگزار می‌شد دیدن کرد و برایش خیلی جالب بود که کودکان ایرانی و استکهلمی از هیچ بدی‌ای عکس نگرفتند. واقعا هم همینطور بود؛ همه کودکان از زیبایی‌ها، قشنگی‌ها، آدم‌ها، دوستی‌ها و مراودات عکس گرفته بودند، در صورتی که ما به هیچ‌کدام از دو طرف نگفته بودیم از چه چیزهایی عکس بگیرند.

  • در واقع یکی از دستاوردهای نمایشگاه‌های این‌چنینی رساندن یک پیام سیاسی است و آن اینکه «صلح را از کودکان یاد بگیرید!»

بله دنیای کودکان امروز – که آینده‌سازان فردا هستند- در این مسیر هویداست. دنیا مال این کودکان است، این‌که کودکان الان به چه چیزهایی نگاه می‌کنند درسی است برای ما. بگذارید برای‌تان از اتفاقات جذابی که در حاشیه برگزاری نمایشگاه‌ها رخ می‌داد هم مثالی بیاورم.

نمایشگاه عکس سوئد هم‌زمان شده بود با شب چهارشنبه‌سوری. من متوجه شدم که چهارشنبه‌سوری در استکهلم یکی از جشن‌های مهم است و خیلی آن را دوست دارند. با گروه مشورت کردیم و برنامه این شد که برای آشنایی بیشتر مردم با چهارشنبه‌سوری، داستان گذر سیاوش از آتش را به صورت نمایش درآوریم. بعد تفسیر ایرانی آن را برایشان نمایش دادیم. آن‌هایی که در برنامه شرکت داشتند متوجه شباهت‌ها می‌شدند و بعد برای ما توضیح می‌دادند که این رسم را از سالیان پیش در کشورشان پاس می‌دارند. یعنی مردم سوئد هم در چهارشنبه سوری از آتش می‌پریدند، کلید زیر پایشان می‌گذاشتند، شیرینی می‌خوردند و آجیل‌های مخصوص خودشان را داشتند ولی ریشه‌های ایرانی آن را نمی‌دانستند. در کنار نمایش، جزوه‌ای هم درباره آداب این روز چاپ و بین مردم پخش کردیم. آن شب بیش از 1700، 1800 جزوه به مردم دادیم. می‌رفتند و برمی‌گشتند، می‌گفتند می‌شود پنج تا جزوه دیگر بدهید تا برای خانواده‌مان ببریم. می‌گفتند می‌خواهیم به شهر دیگری برویم و می‌شود از این‌ها برای آن شهر ببریم و من آن‌جا غبطه خوردم که ای کاش کتاب برده بودیم.

از آن‌جا ضرورت برگزاری نمایشگاه بیش از پیش  برایم نمایان شد. بنابراین تصمیم گرفتم به صورت جدی در حوزه برگزاری نمایشگاه کار کنم. اینجای کار، که موضوع برایم شکل و شمایل جدی‌تری به خود گرفته بود نیاز بود که شرکتی با همین رویکرد و منش ثبت کنم.

  • و ثبت کردید؟

بله. همین شرکت سروبنیان ادبی که ابتدای مصاحبه خودتان به آن اشاره کردید.

  • چه سالی ثبت شد؟

سال 96 شرکت را ثبت کردیم.

  • وجه تسمیه این نام‌گذاری چیست؟ به هر حال سرو جایگاه خیلی مهمی در ادبیات فارسی دارد؛ به این خاطر از نام سرو استفاده کردید؟ بقیه کلمات چه نقشی در این نام‌گذاری دارند؟

در همان دوران فعالیت گروه سفیران صلح و دوستی سرو بنیان را به عنوان یک نام مناسب در ذهن داشتم. یعنی از همان سال 92 این نام وجود داشت. حتی من لوگویی برای آن ساختم که نمایی بود از پنج کودک با پنج رنگ که دست همدیگر را گرفته بودند.

علاوه بر این به دلایل شخصی «سبا» برای من یک نام خاص بود که دوست داشتم بنا به هدف و ماموریتی که برای شرکت در نظر داشتم،‌ حتما بخشی از نام جدید باشد. اینکه چرا به سبا فکر می‌کردم یک بخش ناگفته دارد که از آن می‌گذرم اما دلیل اصلی این انتخاب، نزدیکی معنای «سبا» با واقعیت فعالیت ما بود: اینکه ما به کشورهای مختلف سفر می‌کردیم و کارهای گوناگون برای رساندن پیام و حقانیت خودمان انجام می‌دادیم. گویی بچه‌ها و زنان تیم ما مثل «ملکه سبا» در سفر بودند و پیامی می‌رساندند. پیش خودم گفتم بله! هر کدامشان می‌توانند یک ملکه سبا باشند. پس خیلی مصر بودم که سبا را ثبت کنم. بعد گفتم سبا می‌تواند از اول چند کلمه تشکیل شود. بعد به سنت همیشه ،که برای انتخاب نام کارهایم یا مثنوی می‌خوانم یا اشعار حافظ را، کتاب حافظ را گشودم. یک شعر آمد که در مطلع‌ش کلمه «سرو» وجود داشت. آن‌جا به نظرم رسید که می‌توانم از سرو وام بگیرم. چند کلمه‌ای که برایم معنادار بود را پشت سر هم نوشتم. سرو، بنیان خانواده و ادبیات… و شد سرو بنیان ادبی. مخفف آن هم شد سبا و آن را ثبت کردیم.

  • به نظر می‌رسد با شعر بسیار عجین هستید…

بله. باید بگویم شعرخوانی و ادبیات از بچگی در خانه ما جریان داشت. پدرم همیشه ما را جمع می‌کرد و باهم شعر می‌خواندیم. به مهمانی که می‌رفتیم بخش عمده‌ای از مهمانی‌مان به بحث در مورد شعر و کتاب می‌گذشت. عموی بزرگم شاهنامه و حافظ می‌خواند. پدرم خیلی مولانا را دوست داشت و مولانا می‌خواند. هر کدام از عمه‌هایم به همین صورت. خاطرم هست یکی از دخترعمه‌هایم خیلی فروغ فرخزاد را می‌خواند و وقتی او می‌خواند مدام به این فکر می‌کردم و عاشق این بودم که چقدر شعر نو گفتن جایگاه دارد…

  • در مورد تحصیلات‌تان هم بگویید.

قصه‌ی دوران کارشناسی من عجیب است. پدر من خیلی زود بیمار شدند و فوت کردند. من 17 ساله بودم یعنی دوم دبیرستان که پدرم متوجه سرطان ریه شد. ایشان برای معالجه به آلمان رفتند، خاطرم هست که دو، سه سال بود دانشگاه آزاد ایجاد شده بود و بدون دیپلم کنکور قبول می‌کرد. از آنجایی که پدرم عاشق تحصیل ما بود من و خواهرم تصمیم گرفتیم که زودتر کنکور بدهیم.

پدرم هر کدام از اعضای خانواده خودش یا مادرم به دانشگاه قبول می‌شدند، به آقایی که برایش کار می‌کرد می‌گفت حاجی فردا صبح برو روزنامه را بگیر تا من اسم این بچه را پیدا کنم، چون این علاقه را داشت و ما فکر می‌کردیم می‌توانیم به او با قبول شدن در دانشگاه روحیه بدهیم. ما در دانشگاه آزاد شرکت کردیم، من مدیریت صنایع قبول شدم و خواهرم فیزیک محض. آن زمان آقای نجفی وزیر بود و ما به عنوان کوچک‌ترین فرد در کنکور دانشگاه آزاد قبول شده بودیم. این امکان نبود که آن سال بتوانیم دیپلم‌مان را برای حضور در دانشگاه ارائه بدهیم و گرفتاری‌هایی به وجود آمده بود. یک قرار ملاقات از آقای نجفیِ وزیر گرفتند و ما به آن‌جا رفتیم تا موضوع را مطرح کنیم. ایشان به منطقه‌ای که ما درس می‌خواندیم یعنی منطقه 12 تهران دستور داد و گفت این‌ها می‌توانند سوم دبیرستان را تابستان امتحان بدهند. به آن‌ها گفت که همکاری کنند، این در حالی بود که مرداد ماه جواب آمده بود و شهریور امتحان بود، یعنی یک ماه فاصله و کار بسیار سختی بود. اما الان فکر می‌کنم انگیزه این‌که پدر را خوشحال کنیم چقدر قوی بود که ما حاضر شدیم این یک ماه را بخوانیم و برویم امتحان بدهیم. خب امتحان دادیم و خدا را شکر هر دو سوم را قبول شدیم و به چهارم رفتیم. یک سال به ما مرخصی تحصیلی دادند، اما گفتند باید پیش‌نیازهایمان را بیاوریم. من اینطور بودم که ساعت 5/7 به مدرسه می‌رفتم، 2 با خواهرم به منزل می‌آمدیم نهارمان را در ماشین می‌خوردیم و 4 بعدازظهر در دانشگاه آزاد سر کلاس پیش‌نیازها می‌رفتیم. همه در کلاس دو سال از ما بزرگ‌تر بودند. خاطرم هست ما روزنامه را از ایران برای پدرم به آلمان پست کردیم. و چقدر برایش خوب بود و روحیه‌بخش. هر بار ایران می‌آمد من را با خودش به کارخانه می‌برد چون مدیریت صنعتی می‌خواندم برایش خیلی جذاب بود که من را با کسب و کار و کارخانه آشنا کند. من را با افتخار به کارخانه می‌برد، چون پسر بزرگ نداشت همه کار قالب‌گیری، ریخته‌گری، آبکاری و… را به من آموزش می‌داد.

  • پدرتان چه کارخانه‌ای داشت؟

کاپوت و آینه‌بغل‌ نیسان تولید می‌کردند و تنها نمایندگی تولیدِ لوازم یدکیِ هوندا و یاماهای ژاپن در ایران را داشتند. جاپایی، جای کلاچ، دسته‌موتور، چراغ و آینه و… را تولید می‌کردند و من در کنار ایشان این کارها را یاد گرفته بودم. سال 67 که قطعنامه امضاء شده بود پدر آخرین سفر خود را از آلمان به ایران ترتیب دادند. یکی از آن شب‌ها، با این‌که حال نداشت و روی تخت می‌خوابید شب شعر را ردیف کرد. ما شروع کردیم هر کدام یک شعر را خواندن یکباره پدر به یک بیت رسید که برای من خیلی عجیب بود که چرا این بیت را در اشعار مولانا ندیده بودم تاکنون. پدر نیتش از خواندن این بیت احتمالا این بود که ما بچه‌ها باید خیلی کنار هم بمانیم و حواسمان بهم باشد، هوای همدیگر را نگه داریم… تفسیر پدر این بود. اما برداشت من از این بیت بعدها در زندگی‌ام چیز دیگری شد و تا حد زیادی تشکیل گروه سفیران صلح و دوستی مدیون همین تفسیر است. آن بیت این بود: «قطره‌ای کز بحر وحدت شد سفیر / هفت بحر آن قطره را گردد اسیر» . یعنی اگر همدیگر را داشته باشید، همه قاره‌ها و دنیا اسیر شما می‌شوند. من استنباطم این بود که هر کدام از ما یک قطره در این اقیانوس زندگی هستیم و اگر بتوانیم پیام‌مان را برسانیم دنیا تسخیر ما می‌شود و بخش سفیر در نام سفیران صلح و دوستی از آن‌جا آمد. همان شب اصلا من به خودم قول داده بودم اگر بخواهم فعالیتی فرهنگی و اجتماعی انجام بدهم ، حتما از کلمه سفیر استفاده کنم.

  • لیسانس و ارشد و دکترا را در چه حوزه‌ای ادامه دادید؟

لیسانس را خواندم و بعد از آن به کار در صداوسیما مشغول شدم. در صداوسیما مدتی را به عنوان گزارشگر، دستیار تولید و… کار کردم بعد ازدواج کردم و در سال 70 خدا پسری به من داد، یک هفته قبل از تولد پسرم دفاعیه لیسانسم بود، یعنی 21 ساله بودم. پس از آن 2 سال به خاطر پسرم کارم را متوقف کردم و پس از دوسال به صداوسیما بازگشتم و به عنوان گزارشگر و دستیار تهیه در برنامه صبح به خیر ایران کار می‌کردم. پس از آن به دعوت شبکه پنج و آقای مفید سر سریال «آفتاب مهربانی» رفتم. البته پیش از آن در سال 73 در سریال «فرزندان ایران» با آقای سماواتی همکار شدم و بازیگردانِ کودکانی بودم که در سریال نقش ایفا می‌کردند.

  • فکر کنم ارتباط شما با بچه‌ها خیلی خاص است.

دنیای بچه‌ها دنیای دست‌نخورده‌ای است. هیچ‌چیزی جز لحظه الان برایشان مهم نیست. هیچ کودکی فکر این نیست که فردا چه می‌شود، همه‌شان همین الان هستند و وقتی شما بتوانید الان را زندگی کنید هیچ‌وقت نه نگرانید و نه اضطراب دارید و نه نظر دیگران برایتان مهم است. آدم‌ها را دوست خواهید داشت زیرا همیشه فکر می‌کنید که هرچه هست همین الان است و چیز دیگری اصلاً وجود ندارد. کودکان این را دارند، زیرا از یک منبع خالص آمده‌اند و ناخالصی‌ها هنوز بین آن‌ها وارد نشده است.

داشتم می‌گفتم؛ به هر ترتیب با آقای سماواتی همکار شدم، دو کار با ایشان انجام دادم و بعد من به شبکه پنج آمدم و منشی صحنه «روزگار جوانی» بودم که آقای اصغر فرهادی نویسندگی آن را برعهده داشتند. بعدها هم در سریالی که خودشان به عنوان کارگردان ساختند با ایشان همکار بودم… همان موقع‌ها بود که فوق‌لیسانس گرفتم.

  • در چه رشته‌ای؟ مدیریت؟

ارتباطات. مدیریت را به خاطر پدرم خواندم. بعد اما در رشته ارتباطات ادامه تحصیل دادم و فوق‌لیسانس گرفتم. تابستان 79 حکم استخدامی من برای منشی صحنه پخش آمد. خدا آقای موسوی را رحمت کند، آن زمان مدیرپخشِ شبکه پنج بودند. حدود 3، 4 ماه سر کار رفتم تا اینکه متوجه شدم که خدا به من فرزند دیگری داده است…. گفتم قبل از این‌که یک کارمند خوب عالی‌رتبه باشم باید یک مادر خوب باشم و پیش دخترم بمانم، این شد که دیگر سر کار نرفتم.

بعد از به دنیا آمدن دخترم ملیکا هم تصمیم گرفتم دوره دکترایم را در رشته‌ی ارتباطات بخوانم، بیشتر دوست داشتم بچه‌ام همیشه من را در حال کار درست ببیند، نه این‌که صبح بروم و شب بیایم، در این شرایط چه می‌خواهد از من بفهمد؟ شروع به درس خواندن کردم و خدا را شکر که شرایط خوبی هم پیش آمد. خدا دکتر معتمدنژاد را رحمت کند خیلی به من کمک کردند. خدا را شکر آن دوران را گذراندم. ایشان برای من سه دوره فرصت مطالعاتی گرفت و به نروژ رفتم، همیشه به من می‌گفت تو می‌توانی. سر کارهایی که به تو می‌گویم کوتاه نیا و آن‌ها را انجام بده. وقتی دخترم شش ساله شد من دکترایم را گرفته بودم. و خب ماجرای سفیران صلح و دوستی را که از دل رساله ی دکتری‌ام متولد شد را هم که برای‌تان تعریف کردم…

  • کمی به عقب برگردیم. داشتید در مورد سروبنیان ادبی می‌گفتید به عنوان شرکتی که فعالیت اصلی خودش را در حوزه صنعت نمایشگاه تعریف کرده.

بگذارید قبل از پرداختن به سروبنیان و فعالیت‌های آن، به موضوعی در ارتباط با نشست‌های سفیران صلح و دوستی و اهمیت‌شان اشاره کنم. زمانی که گروه سفیران صلح و دوستی فعالیت می‌کرد فرهیختگان زیادی کنار ما  قرار گرفتند. از استاد الهی‌قمشه‌ای گرفته تا پرفسور حسینِ باهر، پرفسور ساروخانی، و خدا رحمت کند آقای کردوانی و… که همه به این جمع افزوده شدند و ما نشست‌هایی را با حضور ایشان تحت عنوانِ «منظومه فرهنگِ صلح» در نمایندگی سازمان ملل برگزار می‌کردیم. من سال 2016 از طرف «انجمن زنانِ تحصیلکرده مروج صلح» به سازمان ملل برای سمینار خلع‌سلاح‌های کشتار جمعی دعوت شدم. آن‌جا یعنی در مقر سازمان ملل کودکان گروه سفیران صلح و دوستی برنامه‌های بسیاری برگزار کردند. ما در مرکز اطلاعات سازمان ملل در تهران هم نشست‌هایی را برگزار می‌کردیم. من مشاورِ رئیس فرهنگیِ دو دوره مؤسسه اکو هم بودم و اولین کارم این بود که به صورت مشترک بین «سرو بنیان ادبی» و «موسسه اکو» سلسله‌ نشست‌هایی را با عنوان «آوای صلح» برگزار کنم.

  • هدف این نشست‌ها چه بود؟

شناساندن مفاخر ایران؛ مفاخری که در عصر معاصر زندگی می‌کردند. ما حافظ و همه بزرگواران تاریخ گذشته را می‌شناسیم، اما در دوران معاصر واقعاً خیلی‌ها ناشناخته مانده‌اند. این همایش‌ها را برای مفاخری از جمله آقای لوریس چکناواریان، استاد الهی‌قمشه‌ای، مرحوم توران میرهادی و خیلی از افراد دیگر برگزار کردیم.

  • آیا این نشست‌ها فقط در ایران برگزار می‌شد یا بیرون از ایران هم برنامه داشتید؟

این نشست‌ها در ایران به صورت حضوری در موسسه اکو برگزار می‌شد، ولی در خارج از ایران به صورت آنلاین پخش می‌شد. چون من در اثنایی که گروه سفیران را ثبت کردم دفاتر نمایندگی در کشورهای دیگر ایجاد کرده بودم این کار راحت انجام می‌شد. مثلا دفاتری در آلمان، رم، ایتالیا، ترکیه، ژاپن و … داشتیم. هنوز هم این پنج دفتر دایر است و دارند کارشان را انجام می‌دهند. مضاف بر این‌که آن‌ها هم نمایندگی‌هایشان را به ما دادند. مثلاً انجمن «حافظ و گوته» برلین نمایندگی ما را گرفت و به ما نمایندگی داد و این باعث شد کارهای بیشتری انجام بدهیم. یعنی یکسری برنامه‌های آن‌جا را ما این‌جا به نمایش می‌گذاریم و بالعکس.

  • چند همایش برگزار کردید؟

تا پیش از کرونا 7 همایش حضوری برگزار کردیم. پس از برنامه‌های آوای صلح‌ به سمت جشنواره رفتیم. یعنی قدم به قدم من سعی کردم که «سرو بنیان ادبی» را بزرگ کنم. در همین راستا دو جشنواره بین‌المللی با عنوان جشنواره «نقالان کوچک» برگزار کردیم.

  • چه سالی؟

جشنواره اول سال 96 برگزار شد، دوره دوم در سال 98 برگزار شد. در دور اول یونسکو با ما همکاری داشت و در دور دوم جشنواره با همکاری سازمان جهانی غذا، یونیسف، سازمان ملل و مؤسسه فرهنگی اکو برگزار شد. در جشنواره‌ دوم نقاشی‌های بچه‌ها را که از 17 کشور داشتیم به نمایش گذاشتیم. اولین کشوری که انتخاب کردیم هند بود. اصل نقاشی‌ها را حفظ کردیم و کپی آن‌ها را روی تخته‌شاسی اسکن کردیم و در مؤسسه اکو نمایشگاهِ آثار نقاشی کودکان هند و ایران را گذاشتیم. شب اختتامیه این جشنواره با اجازه‌ی خود این بچه‌ها نقاشی‌هایشان را فروختیم، البته نه اصل آن‌ها را بلکه همین تخته‌شاسی‌ها را و عواید آن را به بنیاد بیماری‌های نادر و سازمانِ جهانیِ غذا دادیم. برای هر کدام از بچه‌ها هم ایمیل زدیم که نقاشی شما به این مبلغ به دلار فروش رفت با پول شما این دارو و… تهیه شد. این بچه‌ها احساس کردند با نقاشی‌شان توانستند گامی برای بهبود زندگی کودک دیگری مانند خودشان بردارند.

  • جشنواره‌ای دیگری هم ذیل فعالیت سرو‌بنیان ادبی برگزار کردید؟

ما نوروز 96 طرح لباس سین‌دخت را رونمایی کردیم. چون سین‌دخت متعلق به ایرانِ و نیاکان ما بوده، لباسی که با نام او آماده کردیم محصول چند کشور حوزه تمدنی ایران بود. پارچه آن را بانوان پاکستانی بافتند، سوزن‌دوزی‌ها و گلدوزی‌های آن را بانوان افغانستان انجام دادند. رنگ‌آمیزی لباس را بانوان تاجیک انجام دادند و دوخت لباس را بانوان ایرانی. روزی هم که از این لباس رونمایی کردیم همه این خانم‌ها را دعوت کردیم و هر کدام از آن‌ها به نمایندگی از چند نفر دیگر روی صحنه آمدند و ما این لباس را به عنوان نماد صلح به کشورهای دیگر فرستادیم.

  • در ایران رونمایی شد؟

اسفند 96 و همزمان با روزجهانی زن (۸ مارس) در مؤسسه اکو، رونمایی شد. سین‌دخت را به عنوان اولین سفیر صلح دنیا معرفی کردیم. نوروز 97 از طریق «سرو بنیان» این لباس را به کشورهای دیگر هم فرستادیم. این لباس را به ایتالیا فرستادیم و آن‌جا یک خانم ایتالیایی آن را بر تن کرد و گفت من هم یک سفیر صلح هستم، پس از ایتالیا به فرانسه رفت و یک خانم فرانسوی آن را پوشید و گفت من هم سفیر صلح هستم. این لباس توی اروپا چرخید و هر کشوری که رفت یک بانو پوشید و در مورد صلح و دوستی حرف زد و الان لباس دوباره به ایران برگشته است. همچنین چند نمایشگاه کتاب و عکس هم در آکادمی هنری رم گذاشتیم.

  • نمایشگاه کتاب و عکس به چه صورت و با چه موضوعی برگزار شد؟

در نمایشگاه کتابِ پکن ایران مهمان ویژه بود. نمایشگاه به طور خصوصی از ما دعوت کرد که آن‌جا باشیم، اما من صلاح دیدم که بهتر است ذیل عنوان کشورم بروم نه به عنوان یک گروه بین‌المللی مجزا. این شد که ما تحت لوای کشور ایران در نمایشگاه کتاب پکن حضور داشتیم. در نمایشگاه کتاب هم اینها مدام در مورد ما و کارمان صحبت می‌کردند، ‌آن‌جا هم مشارکتی در تشکیل نمایشگاه داشتیم. این تا سال 98 بود، در سال 98 قصد داشتیم تورـ‌کنسرتی را به مناسبت روز جهانیِ زن به آلمان ببریم که در آن تور‌ـ‌کنسرت از آقای چکناواریان و آقای شهرام ناظری دعوت شده بود. علاوه بر این، 8 بانوی هنرپیشه حضور داشتند که قرار بود نمایشی درباره زنان شاهنامه اجرا کنند. ما قصد داشتیم این کار را انجام بدهیم اما به ما گفتند نمایشگاهی به نام گردشگری ITB هست که تا الان سازمانِ میراث فرهنگی آن را برگزار می‌کرده ، اما سال 98 با تبدیل شدن این سازمان به وزارتخانه می‌خواهند کاری پرمحتواتر و خاص‌تر تعریف کنند. این شد که به ما پیشنهاد دادند که مجری و برگزارکننده‌ی پاویون ایران در نمایشگاه گردشگری ITB  برلین باشیم. چون می‌دانستم که این نمایشگاه در دنیا اهمیت دارد، قبول کردم. گفتم پاویون را ما اجرا می‌کنیم، کاری به درآمدزایی آن ندارم، غرفه هم نمی‌فروشیم چون کار ما نیست. بخش پاویون را به عنوان هویت ایران ما اجرا می‌کنیم. آن‌جا 150 متر زمین اجاره کردیم، شرکت مادر تخصصی ایرانگردی و جهانگردی میراث هم با ما قرارداد نوشت. یعنی فراخوانی دادند، شرکت کردیم و امتیاز آوردیم. سپس با ما قراردادی نوشتند و قرار شد پاویون ایران را ما برگزار کنیم. این طرف من به گروه سفیران گفتم که نمایش‌ قصه‌های شاهنامه را آماده کنند. می‌خواستیم یک شب ایرانی بگیریم و اکثر مقامات را دعوت کنیم. به خانم مرکل هم به عنوان بانوی اول آلمان نامه‌ای زدیم. به ایشان گفتیم که چنین لباسی (سیندخت) داریم و تا الان این کار را انجام دادیم و در این کشورها بودیم و می‌خواهیم این لباس را شما هم بپوشید و پیام صلح‌تان را در دنیا منتشر کنید. ایشان هم پذیرفتند و از دفترشان برای ما ایمیل آمد که ایشان خیلی به این اتفاق مشتاقند و برنامه‌ریزی می‌کنند. این کار را در مرداد 98 انجام دادیم و با ایشان مکاتبه کردیم، پذیرفته بودند و وقتی در آذرماه میراث هم با ما قرارداد نوشت دیدم چقدر کار عظیمی می‌شود که اگر بتوانیم خانم مرکل را به عنوان بازدیدکننده در فضایی که ایران هست بیاوریم. این برای کشور ما توریست زیادی جذب خواهد کرد.

خیلی از کسانی که در جریان ریز و درشت برنامه پاویون ایران در این نمایشگاه بودند به ما می‌گفتند که کارهایی که قبلا انجام می‌شده تنها هدف مالی داشتند نه فرهنگ‌سازی در صورتی که سروبنیان ادبی رسالت اصلی خود را رسالتی فرهنگی برای بلند کردن نام فرهنگ ایران تعریف کرده است. البته تا آمدیم به اجرا برسیم کرونا آمد و نمایشگاه را کنسل کردند.

  • شما مجوزی دارید که می‌گوید تا پایان سال 1401 مجری انحصاری نمایشگاه‌هایی که تحت فعالیت‌های بخش ایرانگردی و جهانگردی سازمان میراث تعریف می‌شود هستید. کمی در این خصوص توضیح دهید که نماینده انحصاری بودن به چه معناست؟

این‌که می‌گوییم نماینده انحصاری نه این‌که فقط ما برگزارکننده باشیم، شرکت‌های زیاد دیگری هم برگزارکننده هستند، اما ما در بخش گردشگری تنها نماینده وزارت گردشگری، میراث فرهنگی و صنایع دستی هستیم. مجوز این را داریم که در اکسپو۲۰۲۰دبی، برنامه‌های همسو با سیاست‌های وزارتخانه را اجرا کنیم. قرارداد ما با شرکت مادرتخصصی توسعه ایرانگردی ـ جهانگردی است که یکی از شرکت‌های اقماری زیرمجموعه این وزارتخانه است و طبق قانون اجازه دارد با شرکت‌های خصوصی وارد قرارداد شود. این طی یک فرآیند قانونی رخ داده است، یعنی شرکت مادر تخصصی فراخوانی برای برگزاری نمایشگاه‌های گردشگری، میراث فرهنگی و صنایع‌دستی‌شان در خارج از ایران داد، ما در آن فراخوان شرکت کردیم، سپرده‌گذاری‌هایی را که لازم بود انجام دادیم، پاکتمان را فرستادیم و پیشنهادهایمان را ارائه کردیم، درواقع در فرآیند و مجرای قانونی قرار گرفتیم و طبق قانون ما تنها برنده این فراخوان شدیم و این قرارداد با ما نوشته شد. قرارداد ما اینطور است که باید 23 نمایشگاه بین‌المللی را برگزار کنیم آن‌هم طبق ابلاغی که شرکت مادر تخصصی از وزارت گردشگری به ما می‌دهد. در حال حاضر اکسپوی۲۰۲۰ دبی یکی از این نمایشگاه‌هاست که وظیفه‌ی برگزاری‌اش به ما ابلاغ شده است.

با توصیفی که از نمایشگاه‌های گذشته کردید احتمالا برنامه‌های ویژه‌ای را هم در اکسپوی 2020 دبی شاهد خواهیم بود. یک مقدار راجع به این صحبت کنید که حول چه محور، کلیدواژه و ایده‌ای این نمایشگاه را برگزار خواهید کرد؟ هویت فرهنگی ایران را در اکسپو دبی چطور بازنمایی خواهید کرد؟

شعار اکسپو «پیوند افکار و زندگی ‌آینده» است، این پیوند افکار پیام‌آور دوستی است. اکسپو، المپیک فرهنگی ملل است و بحث اقتصادی در آن اصلاً مطرح نیست. قرار است آن‌جا همه با هم برای زندگی آینده فکر کنند، اگر ما دستاوردی برای بهبود بخشیدن زندگی نسل بشر داریم، ارائه می‌دهیم تا دیگران استفاده کنند و اگر آن‌ها دارند آن‌ها ارائه می‌دهند تا ما استفاده کنیم.

آب‌وهوای دنیا دارد گرم می‌شود و نابسامانی‌های اقلیمی و زیست‌محیطی زیادی پیش روی انسان معاصر است. همین باعث می‌شود که انسان‌ها کوچ کنند و جمعیت مهاجرین در آینده بیشتر خواهد شد. سرزمین‌های قابل‌استفاده برای زندگی کم می‌شود و کرامت انسانی زیر سئوال می‌رود. در این وضعیت دو خطر ایجاد می‌شود هم خطر برای مهاجرین و هم خطر برای کشورهای مهاجرپذیر. پس انسان‌ها باید به سمت ادغام دیدگاه‌ها و نزدیک‌کردن فرهنگ‌ها بروند. ما در این زمینه کار می‌کنیم تا بتوانیم در اکسپو۲۰۲دبی، ایران را به عنوان کشوری با تمدنی قدیمی و بسیار متعالی معرفی کنیم؛ کشوری که بضاعت‌های زیادی برای زندگی آینده دارد. ایران از نظر زیست‌محیطی می‌تواند تأمین‌کننده باشد. یکی از کارهایی که در حال انجام آن هستیم این است و با توجه به این‌که مباحث زیادی را در اکسپو شاهد هستیم بخش مهم کارمان در حقیقت معرفی صحیح ایران برای حضور توریست در کشور است.

  • برای تحقق این امر چه استراتژی‌هایی را دنبال می‌کنید؟

یکی از اتفاقاتی که رخ داده این است که در نظرسنجی‌ای که انجام شده ایران جزو چهارمین یا پنجمین مقصدِ گردشگری پس از کروناست. یعنی مردم دنیا مایلند ایران را ببینید. حال ما چطور می‌توانیم ایران را به نمایش گذاشته و توریست‌های راغب و بالقوه را جذب کنیم؟ یکی از کارهایی که می‌کنیم این است که ایران مدرن را نشان بدهیم! ایرانی که اینترنت و فناوری دارد. دیجیتال را می‌شناسد و استفاده از فضای مجازی برایش مهم است. نه ایرانی که اگر به آن‌جا بیایید نمی‌توانید با اینترنت با جایی در تماس باشید. این را معرفی می‌کنیم و در کنار آن ایرانِ باستان را هم معرفی می‌کنیم؛ در معرفی توامان این دو ایران، می‌خواهیم بگوییم  که اگر شما به عنوان یک گردشگر ابنیه تاریخی می‌آیید، ما انچه می‌خواهید را داریم؛ اگر به عنوان گردشگر طبیعت می‌آیید ما این طبیعت را داریم. اگر به عنوان گردشگر اقتصادی می‌آیید این فضاهای اقتصادی و همکاری وجود دارد. به عنوان گردشگر ورزشی اگر می‌خواهید وارد ایران شوید، فضاهای گردشگری در ورزش را داریم و اگر به عنوان گردشگر سلامت می‌آیید این فضاها موجود است. حتی بخشی را به عنوان گردشگری مذهبی دیدیم. چون برای خیلی از کشورهای دیگر دیدنِ مراسم مذهبی ما جذاب است. هیأت‌هایمان برایشان جذاب است، اماکن مذهبی‌مان هم همین‌طور و سنت‌های مذهبی‌مان. مسائل آیینی ما برایشان جذاب است. بنابراین ما این حوزه‌های متنوع گردشگری‌ را تفکیک کردیم تا کسی که می‌آید راحت‌تر بتواند تصمیم بگیرد.

علاوه بر این، در پاویون گردشگری اکسپو ۲۰۲۰ دبی، به صورت ویژه روی مبحث پایداری کار می‌کنیم. چون می‌دانیم که پایداری و توسعه پایدار یکی از مباحثی است که دنیا به سرعت آن را در دستور کار قرار داده در حالیکه ما داریم در آن عقب می‌مانیم. یکی از شاخص‌های توسعه پایدار، بحث مسئولیت اجتماعی است.

ما بحث مسئولیت اجتماعی را یکی از مبناهای اصلی قرار داده‌ایم؛ در ایران بنگاه‌های اقتصادی زیادی داریم؛ از جمله شرکت‌ها و کارخانجات تولیدی‌ای که سودهای آنچنانی دارند. با آن‌ها مذاکره می‌کنیم که حامیان صنعت گردشگری در ایران بشوند، با توجه به این‌که 2 سال است واقعا آژانس‌های ما دچار مشکل هستند. هتل‌هایمان و مراکز بومگردی‌مان به شدت ضربه خورده و در صنایع دستی‌ هم وقتی توریست نمی‌آید نمی‌توانیم فروش داشته باشیم. در مجموع اینکه صنایع وابسته به حضور توریست در کشورمان به خاطر کرونا خیلی ضربه خورده است. ما با این بنگاه‌های اقتصادی بزرگ صحبت می‌کنیم که آن‌ها در قالب مسئولیت اجتماعی حامی این صنعت بشوند و خود این باعث می‌شود بتوانیم نماینده‌ای خوب برای شعار نمایشگاه یعنی پیوند افکار و ساخت آینده باشیم. مثلاً کارخانه فولادِ ما پنج هتل را اسپانسر شده تا به اکسپو بیایند و خودشان را پرزنت کنند. اسپانسر 10 آژانس و 5 استان شده است؛ شاید از نظر ریالی مبلغش برای آن کارخانه خرج یک بیلبورد سه ماهه‌اش باشد، اما آن بیلبورد فقط در داخل دیده می‌شود اما شما به عنوان یک کارخانه می‌توانید در بین حدود ۲۰۰ کشور به عنوان حامیِ گردشگریِ کشورتان دیده شوید. در کنار آن چرخ اقتصاد گردشگری را هم به چرخش درآورده‌اید.

از 2 سال پیش یعنی سال 98 که قرار شد اکسپوی دبی را برگزار کنیم یک اپلیکیشن طراحی کردیم که ایران واقعی را و کارهایی که می‌شود در ایران انجام داد با تمام ویژگی‌های خاص خودش به نمایش می‌گذارد. کار این اپلیکیشن به این صورت است که هر کسی که وارد پاویون ایران می‌شود یک اس‌ام‌اس نصب برایش می‌رود یا یک کد را اسکن می‌کند و این اپلیکیشن روی سیستم موبایلش بالا می‌آید. در این اپ می‌خواهیم در مورد شرکت‌ها چه آن‌هایی که حامی گردشگری‌اند و چه آن‌هایی که وابسته به گردشگری هستند صحبت کنیم. با توجه به این‌که می‌گویند اکسپوی دبی بیش از 25 میلیون بازدیدکننده خواهد داشت، فرصت خوبی به دست آمده تا بتوانیم سهم بازار قابل قبولی را از توریست و گردشگر برای کشورمان مهیا کنیم. با مناطق آزاد گفتگو کردیم که بتوانیم تورهای ترکیبی داشته باشیم، یعنی حتی کسی که در اکسپو می‌آید اگر تقاضا داشت که به ایران بیاید بتوانیم او را به مناطق آزاد بیاوریم، ایرلاین‌های داخلی را درگیر کنیم. مثلاً شرکت کیش‌ایر آن‌ها را به منطقه آزاد کیش بیاورد و برگرداند؛ البته امیدواریم برای کسانی که متقاضی هستند ویزاهای چند روزه خیلی سریع صادر شود. بیشترین تمرکز و تنها هدف ما از اکسپوی دبی داشتنِ سهم بیشتری از بازار جهانی در توریست و گردشگری است.

  • شعاری که شرکت سروبنیان به طور مشخص در اکسپو۲۰۲۰دبی دنبال می‌کند چیست؟

دیده شدن دنیای آینده در ایران!

  • فیدبک‌هایی که تا به امروز راجع به کنداکتور کلی و برنامه‌های پاویون داشتید چطور بوده است؟

متاسفانه هنوز توجه کافی به اکسپو نشده است آن‌هم به چند دلیل. یکی این‌که عادت داریم دقیقه 90 سراغ کارهایی می‌رویم که می‌خواهیم انجام بدهیم. دوم این‌که شناخت کافی و وافی از خودِ اکسپو وجود ندارد یعنی بعضی از دوستان نمی‌دانند که این نمایشگاه جهانی، 6 ماه طول می‌کشد و نمایشگاه دو، یا سه روزه نیست که نرفته جمع می‌کنید و می‌آیید. 6 ماه است و باید استمرار برنامه‌ریزی داشته باشید و به عنوان برنامه بلندمدت به آن نگاه کنید. وقتی برای آن‌ها توضیح داده می‌شود و همکاران من توضیح می‌دهند و با آن‌ها صحبت می‌کنند خیلی مورد استقبال قرار می‌گیرد. همه آن را دوست دارند و می‌بینند چه فرصت بزرگی دارند برای معرفی خودشان، کارشان و کشورشان. قاعدتاً پس از معرفی و صحبت مورد استقبال قرار می‌گیرد. ما امیدواریم که همه آن‌هایی که دلسوز هستند و فکر می‌کنند می‌توانند کاری برای تکان دادن گردشگری کنند در این فرصت شش ماهه جلو بیایند.

  • چه مزیت‌هایی برای بازیگران مختلف صنعت گردشگری در اکسپو۲۰۲۰ دبی وجود دارد؟

اتفاق خوبی که الان در اکسپو دبی افتاده این است که با ویزای اکسپو، اجازه ‌کار می‌دهند. یعنی اگر دوستان ما در صنایع دستی بیایند، می‌توانند آن‌جا کار کنند و محصولشان را برای فروش نمایش بدهند. گر بتوانیم این اتفاق را رقم بزنیم، هرچه بیشتر محصولات‌مان را عرضه کنیم می‌توانیم یک سودآوری خوب برای کشور داشته باشیم.

  • اگر کسی علاقه‌مند به شرکت در اکسپو ۲۰۲۰ دبی باشد به عنوان یک اسپانسر یا شرکت چه کاری باید انجام دهد؟

هم سایت‌ ما به طور شبانه‌روزی پاسخگوست و هم تلفن‌های دفترمان در دسترس است. بزرگواران می‌توانند تماس بگیرند و مشورت بگیرند. همچنین می‌توانند به مدیران کل استانی که در بخش میراث فرهنگی زحمت می‌کشند، خود شرکت مادر تخصصی ایرانگردی و جهانگیری میراث یا معاونت گردشگری در وزارتخانه مراجعه کنند و نشانی و تلفن‌های ما را بگیرند.

ما در پاویون، تاچ‌اسکرین‌هایی را تدارک دیده‌ایم که در آن‌ها تبلیغات شرکت‌ها و اسپانسرها حوزه گردشگری نمایش داده می‌شود. مانیتورهایی را تعریف کرده‌ایم که در آن‌ها به طور دائمی در مورد شرکت‌ها و پارتنرها صحبت می‌کنیم. در پاویون میزهایی را طراحی کرده‌ایم که افراد می‌توانند پشت ‌آن میزها قرار بگیرند و با تاچ‌اسکرین خودشان را معرفی کنند، بروشور و کتابشان را پخش و در مورد کاری که می‌خواهند انجام بدهند صحبت کنند.

  • در مورد اتاق جلسات بی‌توبی هم کمی توضیح دهید.

اتاق بی‌توبی‌ رایگان است و در اختیار شرکت‌ها و … قرار می‌گیرد. می‌توانند مذاکره کنند، عقد قرارداد داشته باشند و… ما در تمام این مراحل همراه آن‌ها هستیم. یعنی گروه «سرو‌بنیان ادبی» کنار این بزرگواران قرار می‌گیرد از بحث مترجمی گرفته تا مشاوره بیزینسی و غیره. همچنین یک آپارتمان سه خوابه داریم که به عنوان فضای اسکان می‌توانیم در اختیار مراجعه‌کنندگان قرار بدهیم. با هواپیمایی ماهان از طریق شرکت مادر تخصصی صحبت شده و قرار است یک تعداد بلیت با تخفیف خوب در اختیار ما قرار بدهند. همچنین یک فضای دیگری را در اختیارمان باز هم با تخفیف قرار خواهند داد که بتوانیم دوستان را آن‌جا جانمایی کرده و اسکان بدهیم. تمام تلاش‌مان را می‌کنیم که با کمترین هزینه پربارترین دستاورد را برای حوزه گردشگری به ارمغان بیاوریم.

آنطور که شنیده‌ام در برنامه‌های شما برای پاویون گردشگری ایران در اکسپوی۲۰۲۰دبی، استارتاپ‌های گردشگری به صورت ویژه‌ای دیده شده‌اند. علت این توجه ویژه چه بوده؟ فکر می‌کنم فرصت خاصی برای جامعه‌ استارتاپی است و پیامی است از سمت شما به این اکوسیستم نوپا.

  • آنطور که شنیده‌ام در برنامه‌های شما برای پاویون گردشگری ایران در اکسپوی۲۰۲۰دبی، استارتاپ‌های گردشگری به صورت ویژه‌ای دیده شده‌اند. علت این توجه ویژه چه بوده؟ فکر می‌کنم فرصت خاصی برای جامعه‌ استارتاپی است و پیامی است از سمت شما به این اکوسیستم نوپا.
    ماهیت استارتاپ‌ها در دنیا ماهیت اقتصادی است و سازندگی دنیای آینده در دست استارتاپ‌هاست. اکسپو از این اتفاق نهایت استفاده را کرده و به تمام شرکت‌کنندگان کشورها گفته که می‌توانید استارتاپ‌هایتان را بیاورید و پرزنت کنید. ما هم این را در قالب جشنواره دیدیم که استارتاپ‌هایی که در حوزه گردشگری کار می‌کنند و یا به نوعی مرتبط با گردشگری و صنایع دستی می‌شوند را دعوت کردیم که در این جشنواره حضور داشته باشند. این را هم باید خدمت‌تان بگویم که در ژانویه 2022 پانصد شرکتِ سرمایه‌گذاری خطرپذیر برای شناسایی استارتاپ‌ها به دبی می‌آیند و قرار است ۱۰۰۰ استارتاپ را برای حمایت و سرمایه‌گذاری انتخاب کنند. تمام تلاش ما به عنوان مجری پاویون این است که بیشترین استارتاپ‌های حوزه گردشگری را به آن‌جا ببریم تا آن‌ها خودشان را پرزنت کنند و در کتابچه‌ای که قرار است تهیه شود ما هم سهمی داشته باشیم. امیدوارم با این تمهیدات استارتاپ‌های ما بتوانند سهمی از بازارِ سرمایه‌گذاری اکسپو را به خود اختصاص دهند.
  • منظورتان از کتابچه دقیقا چیست؟

کتابچه‌ای را در نظر داریم که در آخر کار نمایشگاه منتشر کنیم. در این کتابچه مشخصات و حوزه کاری و فعالیت استارتاپ‌ها چاپ شده و در اختیار تمام کشورهایی که در اکسپو حضور دارند قرار می‌گیرد.

تصمیم ما این است که در هر نمایشگاهی که حضور پیدا می‌کنیم حتماً بخش استارتاپ‌ها را به صورت ویژه ببینیم. چون مهم است که بتوانیم استارتاپ‌هایمان را به دنیا معرفی کنیم.

  • شما در تمام مراحل فعالیت اجتماعی‌تان نگاه ویژه‌ای به زنان داشتید؛ آیا این را به برنامه‌هایی که برای اکسپوی ۲۰۲۰دبی پیش رو دارید هم تزریق کرده‌اید؟

من با حضور خودم سعی کردم الهام‌بخش باشم. یکی از اتفاقاتی که افتاد این بود که مسئولیت چنین شرکتی با چنین حجم کاری یک ریسک است، و من می‌توانستم این مسئولیت را به یک آقا بدهم و خودم عقب بایستم و در نهایت بشوم یک سهام‌دار. این که قبول کردم به عنوان مدیرعامل پیشانی کار باشم شاید به خاطر این است که به همنوعان خودم، خانم‌هایی که در کشورمان هستند، بگویم که نترسید! وارد میدان شوید و مطمئن باشید که شما برنده‌اید. از این‌که بنشینیم و فکر کنیم چون زن هستیم شاید نتوانیم، چیز خاصی عایدمان نخواهد شد. البته تبعیض جنسیتی قائل نمی‌شوم و مطمئنم آقایان توانمندی‌های زیادی دارند و حتماً همین‌طور است، اما اگر تا الان دنیا به این شکل مانده به خاطر وجود 2 جنسیت است؛ زن و مرد. اگر می‌خواهیم دنیای آینده‌مان بهتر شود ما زن‌ها باید کار کنیم و حضور داشته باشیم و حضورمان این نیست که ریسک نکنیم. باید ریسک‌پذیر باشیم، اشتباهاتمان را بپذیریم، مشورت کنیم و در جاهایی قبول کنیم که ما نمی‌دانیم و دیگران از ما بیشتر می‌دانند. وقتی به این‌جا می‌رسیم باید کار تیمی را بپذیریم. یعنی برایمان مهم نباشد که دیده بشویم یا نه، بلکه برایمان مهم باشد که نتیجه کارمان بهترین کار باشد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا